کد مطلب:164538 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

در رفع اشکال از بعضی از اخبار بکاء و ابکاء و اخبار فضیلت آن جناب
از حضرت صادق آل محمد، مروی است كه فرمودند:

لكل سر ثواب الا الدمعة فینا [1] .

و در بعضی از اخبار به این عبارت وارد شده:

لكل شی ء ثواب الا الدمعة فینا [2] .

بنابراین كه «لكل شی ء» باشد باید چنین معنی نمود كه: هر چیزی از طاعات و عبادات را ثوابی است كه به حد حصر در می آید، مگر اشك در مصیبت ما كه ثواب آن را جز خدا كسی احصاء نمی تواند نمود. و بنابر این كه لفظ «سر» بدل «شی ء» باشد. معنی آن است كه: برای هر عمل و طاعتی كه پنهانی به عمل آید، ثواب آن بزرگتر است از آن عملی كه آشكارا به عمل می آید، و لیكن ثوابش معدود و شمرده می شود،


مگر اشك ریختن در مصیبت ما كه اخفاء آن به جهت ترس از اعداء و تقیه،كه ثواب آن را به جز خدا و حجج معصومین كسی نمی تواند احصاء ثواب آن كند. و ممكن است كه به این نحو توجیه شود كه برای هر پنهانی از جهت خفاء آن، ثوابش بیش از آشكار نمودن است، مگر اشك در مصیبت ما كه پنهان آن ثوابش كمتر از آشكار و یا مساوی با آشكار است، زیرا كه گریه ریا بردار نیست و سائر اعمال آشكارا كردن آن احتمال ریا می رود. و ممكن است كه به وجهی دیگر توجیه شود. به این نحو كه هر مصیبتی را پنهان كردن و بر آن صبر نمودن و جزع و فزع ننمودن ثواب دارد، مگر در مصیبت ما كه صبر نمودن بر آن و جزع ننمودن ثواب ندارد.

و باید دانست كه در این مقام دو خبر وارد شده است بر اینكه بكاء، مكروه است مگر بر حضرت سیدالشهداء؛ یكی خبری است كه روایت كرده است آن را ابن الشیخ یعنی، پسر شیخ طوسی، كه شیخ الطائفه و او عبارت است از حسن بن محمد بن حسن طوسی - رضی الله عنهم - در كتاب امالی خود به سندهای خود از معاویة بن وهب از حضرت صادق - علیه السلام - در حدیثی كه آن جناب فرموده مر شیخی را كه:

منزل تو از قبر جدم حسین مظلوم دور است یا نزدیك؟ آن شیخ عرض كرد كه نزدیك است. آن جناب فرمود كه زیارت كردن تو آن جناب را چگونه است؟ آن شیخ عرض كرد كه زیارت می كنم آن جناب را، بلكه بسیار به زیارت او می روم. آن جناب فرمود كه آن خونی است كه خدای تعالی به آن مطالبه می نماید. پس از آن فرمود كه هر جزع و بكاء مكروه است، سوای جزع و بكاء برای قتل حسین [3] .

دوم خبری است كه ابوالقاسم جعفر بن قولویه، كه از تلامذه ی شیخ صدوق است.


در كتاب مزار به اسناد خود روایت كرده است از ابی عبد الله جامورانی، از حسن بن علی بن ابی حمزه، از پدرش، از حضرت صادق - علیه السلام - كه فرمود:

بكاء و جزع مكروه است برای عبد، در هر چه جزع كند، به جز گریه كردن بر حسین بن علی كه در آن مأجور و ثواب داده می شود [4] .

و شكی نیست كه این دو خبر معارضند با اخباری كه دلالت دارند بر ثواب بكاء از برای هر یك از اهل بیت و ائمه معصومین [سلام الله علیهم].

پس گریه بر امیرالمؤمنین و امام حسن و فاطمه ی صدیقه و پیغمبر [علیهم السلام] نظر به این دو خبر، باید مكروه و محظور و ممنوع باشد. سیما بنا بر اینكه برای لفظ كراهت در اخبار ائمه حقیقت شرعیه ثابت نیست، بلكه ظاهر در حرمت می باشد. و حال اینكه به مقتضای عمومات اخبار دیگر گریه بر این جماعت نهایت مطلوب و مرغوب فیه است.

و علامه ی دربندی - اعلی الله مقامه - در كتاب اكسیر العبادات و اسرار الشهادة چند جواب فرموده.

یكی این كه: «مقصود از جزع و بكاء مكروه، آن است كه برای امور دنیویه باشد و معنی خبر آن است كه هر جزع و بكاء برای امور دنیویه مكروه است و برای امور اخرویه مأجور [5] است، مانند: بكاء بر سیدالشهداء». و این وجه در نظر مؤلف، نهایت ضعیف است زیرا كه یك سر تقیید و خلاف ظاهر است.

دوم اینكه: «مقصود از كراهت، كراهت بر سبیل دوام و استمرار باشد كه آن در هر مقام مكروه است، مگر برای سیدالشهداء كه بر نهج استمرار در ایام محرم الحرام باید


گریه نمود و اقامه ی عزای آن جناب داشت». و این وجه نیز در نظر این فقیر، نهایت علیل است، زیرا كه این هم تخصیص و یا تقیید است بدون دلیل، علاوه، اقامه ی مصائب هر یك از ائمه ی علی الاستمرار محبوب و مطلوب است و شبهه [ای] در آن نمی رود.

سوم اینكه: «هر جزع و بكائی كه برای امور اخرویه باشد بالاتر از آن جزع و بكائی است به حسب فضل و ثواب، مگر جزع و بكاء بر حضرت سیدالشهداء كه به حسب فضل و ثواب بالاتر از او چیزی نیست». و مؤلف این كتاب، اكلیل المصائب، گوید كه این اضعف وجوه است، زیرا كه ارتكاب خلاف ظاهر است بدون قرینه. با اینكه این حمل موقوف بر آن است كه كراهت در عبادات به معنی اقل ثوابا باشد و ما در تضعیف این معنی در كتب اصولیه مانند لسان الصدق و غیر آن زیاد سخن گفتیم.

چهارم اینكه: «این دو خبر محمول بر تقیه باشد» [6] و این نیز ضعیف است زیرا كه: گریه بر سیدالشهداء نیز در نزد مخالفین بدعت است. مؤلف گوید كه تحقیق در حل این دو حدیث آن است كه بكاء بر پیغمبر و ائمه و سائر شهداء، گریه و جزع بر حضرت سیدالشهداء است. زیرا كه گریه و جزع بر حضرت سیدالشهداء عبارت است از گریه نمودن بر مصایبی كه بر ساحت مدینه ی قلب حسین وارد آمد.. شكی در این نیست كه مصایب پدر حسین و مادرش و برادرش و جدش و ذریه ی اطهارش و اصحاب اخیارش همه ی مصیبتهایی باشند كه وارد شده اند بر حضرت سیدالشهداء. پس گریه كننده ی بر ایشان، گریه كننده بر حسین خواهد بود، چنانكه عكس نیز چنین است؛ یعنی گریه كننده ی بر حسین گریه كننده بر پدرش و مادرش و برادرش و ذریه ی اطهارش خواهد بود. و این معنی نهایت دقیق و رقیق است و احسن وجوه متقدمه است، بلكه همین معنی ظاهر این دو خبر است. و از این پس بر فرض تسلیم می گوئیم كه نسبت میان این دو خبر و سائر اخبار عموم و خصوص من وجه است و ترجیح با سائر اخبار


است به جهت اكثریت عدد و اصحیت سند و اجماع و سیره ی امامیه كه در مصیبت همه ی ائمه گریه می كنند.

ایضا، بدان كه در این اعصار كه سنه ی هزار و دویست و هشتاد و هشت هجری است و مقارب این اعصار در میان طائفه ی شیعه «شبیه و تعبیه» متداول شده است كه بعضی را شبیه به نسوان حرم آن جناب و بعضی را شبیه به مردان و بعضی را شبیه به كفار اشرار می سازند و در مجاس عزا بیرون می آورند. و ایشان با هم گفت و شنود می نمایند و این اختراع و بدعت و محرم است. این فقیر در سالف ایام رساله [ای] در حرمت تعبیه نوشته ام و اجمالا ذكری از احكام آن در این مقام می نمایم. پس می گوئیم اینكه:

مبادا گمان سیره در اقامه [ای] تعبیه شود، چه این سیره ی مستحدثه است و قطعا قبل از دویست سال قبل از این زمان نبوده. پس حجیتی در آن نیست و مقتضای اصل اولی در عبادات، حرمت است. چه عبادات، توقیفیه و احتیاج به رسیدن از شارع مقدس است و چنین چیزی در شرع نیست. و اطلاقات گریستن و گریاندن در مصیبت حضرت سیدالشهداء منصرف به فرد شایع زمان صدور خطاب است. و قانون در زمان صدور خطاب بر آن جاری بود كه مردان نوحه گر و یا زنان نوحه گر را در مصائب احضار می نمودند و ایشان به نظم در اغلب و به نثر در اقل، اوصاف آن میت را بیان می نمودند و مردم می گریستند. و هرگز در هیچ زمان متداول نبود كه برای اقامه ی مصائب، شبیه آن میت را ابراز كرده باشند و به این نحو تعزیه داری كنند.

و اما عموم «من بكی أو بكی أو تباكی للحسین فله الجنة» [7] دلالت بر مدعی ندارد، زیرا كه اولا: این خبر ضعیف؛ و باید به جهت انجبارش [8] به شهرت عمل شود.


و این خبر مانند امثال آن از اخبار دیگر بالنسبه به «تعبیه و شبیه» منجبر به شهرت بالبدیهه نیست. و ثانیا: اینكه كلمه ی من اگر چه عموم دارد، و هر كس را شامل است و ما از عموم و شمول آن تحاشی [9] نداریم، لیكن هر كس چه كند؛ باید بكاء و ابكاء كند و لفظ «بكی و ابكی» فعل است و فعل داخل در مطلقات است و عموم و شمول ندارد، بلكه دار بر «مهیت حدث» است. و مطلقات منصرف به افراد شایعه ی زمان صدور خطاب می باشند. و سابق بیان كردیم كه این فرد كه تعبیه باشد در زمان صدور خطاب شیوع نداشته، بلمه هیچ وجود نداشته. پس عموم كلمه ی «من» مثبت مدعی نخواهد بود. علاوه می توان گفت كه خبر «من بكی» و نظائر آن در مقام اطلاق و عموم نیست، بلكه ورود آن در مقام انشاد مراثی و اشعار و قرائت آنها است.

و ایضا، مؤید یا معاضد [10] اصل متقدم است اینكه عقلا قبیح است كه شبیه عیال كسی را در مجالس و محافل بیاورند و خلق كثیر ملاحظه نمایند، اگر چه در مقام عزاداران آن شخص باشد. و قوه ی عاقله بر قبح آن حاكم و بنای عقلاء بر خلاف آن استقرار یافته.

اما ذكر مصائب بر فوق منابر در مجمع اصاغر و اكابر چنین نیست و قبیح نیست. بلكه سیره بر خلاف آن جاری و حكم عقلا بر حسن ثابت است. علاوه، مؤید این معنی است اكاذیب جعلیه كه در تشبیهات واقع است و خالی از غنا غالبا نیست. پس تأمل كن به اینكه لباس زنان بر مردان و بالعكس حرام، و ایضا مردان را در آن مجالس به انواع زینتهای زنانه آراسته با اینكه دور نیست كه ولی مكلف بر منع باشد. چنانكه در مس سواد قرآن و نحو آن. فقهاء فرموده اند كه بر ولی منع كودك را از آنها لازم است، با اینكه بسیار از فجور و فسوق و نظر به شهوت و نحو آن در تعبیه به وقوع می پیوندد اگر


چه اینها از مقارنات محرمه ی خارجیه است.

و علامه دربندی - اعلی الله مقامه - در كتاب اكسیر العبادات و اسرار الشهادات میل به جواز آن فرموده و تمسك به چند وجه نموده:

اولا اینكه: این شبهه، شبهه ی تحریمیه ی حكمیه است با عدم سبق علم اجمالی. پس اصل در نزد اصولیین برائت و اباحه است، همچنانكه اصل در این مقام در نزد اخباریین سوای صدوق خطر و حرمت است [11] و جواب از این سخن آن است كه اصالت توقیفیت و توظیفیت عبادات بر این اصل وارد است، چنانكه سابقا بیان شد، و تشبیه از اعظم عبادات است. و عبادات متصف به اباحه نمی شود.

و ثانیا: استدلال فرموده به آنچه ثقة الاسلام كلینی - اعلی الله مقامه - در كتاب روضه ای از كافی روایت كرده است كه كمیت شاعر، بر حضرت صادق - علیه السلام - داخل شد. آن جناب فرمود كه ای كمیت! در جدم حسین شعری انشاد كن. چون كمیت چند شعری در مصیبت انشاد كرد، حضرت صادق - علیه السلام - گریست، گریستن شدیدی. و زنان آن جناب و اهل حرم گریستند و در حجرات خود فریاد كشیدند. پس حضرت صادق در میان گریه بود كه كنیزی از پشت پرده در آمد از آن دری كه به جانب حجرات حرم بود. و در دست آن كنیز طفلی بود كه صغیر و شیرخور بود. پس او را در دامن امام گذاشت. پس در آن هنگام شدید شد گریه ی آنجناب و صدای شریف او بلند شد و زنان نیز از پشت پرده ها در حجرات صداهای ایشان بلند شد [12] .

تا اینجا حدیث بود. [13] پس علامه ی دربندی فرمود كه این طفل را در دامن


آن جناب گذاشتن به جهت تشبیه به علی اصغر بود كه برای شدت و رقت گریه كنندگان. آن طفل را در دامن امام گذاشتند و تقریر امام مانند قول و فعل او حجت و مثبت جواز بلكه استحباب است [14] .

و جواب از این استدلال واضح بلكه این از اعاجیب استدلالات است زیرا كه هیچ دلالت بر جواز تشبیه و وقوع آن ندارد. بلكه در خبر دیگر نیز كه قریب به این مضمون است ورود یافته كه آن جناب فرمود: «هر وقت یكی از ذریه ی حسین را كه دیدم دلم می سوزد و رقت می كنم». مجملا این خبر قضیه [ای] است در واقعه و قضایاء احوال، در صورت تطرق [15] احتمال به آن جامه ی اجمال، پوشیده می شود و از درجه ی استدلال ساقط و هابط [16] خواهد بود.

و ثالثا: فرمود كه فطن [17] را می رسد كه تمسك نماید به آنچه وارد شده است از اخبار كه حق تعالی نماینده است به جماعتی از انبیاء و مرسلین آنچه در كربلاء جاری می شود بر عترت خاتم الانبیاء در عالم ظل و مثال و مثل اینكه وارد شد كه حق تعالی ملكی را به صورت امیرالمؤمنین خلق كرده در آسمان كه ملائكه هر وقت شایق زیارت آن جناب شوند آن صورت را زیارت كنند پس چون از ابن ملجم پلید شمشیر به فرق امیرالمؤمنین - علیه السلام -رسید سر آن صورت نیز شكافته و از او خون جاری شد. [18] .

و جواب از این نیز واضح است بلكه اینها استحسانات باشند و دلالت بر مدعی ندارند و احتمال آن می رود كه آنچه را كه خدا به انبیاء در قضیه ی كربلا به عینها بود نه با


اظله و امثال و اشباح بلكه به نحو طی زمان بود و طی زمان مانند طی مكان در نزد برخی از افاضل حكماء اسلام جائز است و ایضا تاذی و الظل به وجود نباید ظل آن نخواهد به وجود آمد و تا ممثل نباشد مثال متصور نیست و مطلب بسیار دقیق است و برهان بر آن نهایت ضعیف است.

مجملا، این سخنان از استدلال در فقه دور، و در انظار فقهاء مهجور. و هیچ دلالت بر جواز «تعبیه و شبیه» ندارد. و این فقیر رساله [ای] در حرمت تعبیه به تفصیل فصیل مرقوم نمودم اگر شبهه [ای] باشد بدانجا رجوع كنند. و در روایت عامه طبرانی در كبیر و ابونعیم در فضایل صحابه از امیرالمؤمنین (ع) مسطور است كه پیغمبر فرمود كه «و الله ما من نبی الا و ولد الأنبیاء غیری و ان ابنیك سیدا شباب اهل الجنة الا ابنی الخالة یحیی و عیسی.» [19] و این حدیث از مشاكل مشهوره است. و حل حدیث آن است كه «الا و ولد الانبیاء» معنی اش آن است كه هیچ پیغمبری نبود مگر اینكه از اولاد او به رتبه ی پیغمبری رسیدند غیر از من. یعنی حاصل نشد برای من فرزندی كه پیغمبر باشد و لیكن ولد من افضل از انبیاء است زیرا كه پسران تو ای علی! دو بزرگ جوانان اهل بهشت می باشند مگر دو پسرخاله. و كلمه ی «الا» در «الا ابنی الخالة» به معنی «واو» عاطفه است یا به معنی «حتی» است. پس از این حصر در «ما من نبی» اغلبی و اكثری است. و من تفصیل حل این حدیث را در مجلد سوم كتاب «مشكلات العلوم» نوشته ام، بدانجا رجوع كنند.

بدان كه در اخبار از طرق عامه و خاصه ورود یافته كه جناب ختمی مآب فرمودند: «حسین منی و انا من الحسین» [20] و فقره ی اولی در نهایت وضوح است. و لیكن ثانیه خالی


از اشكال نیست. و مرحوم علامه ی دربندی پنج وجه آنرا توجیه كرده:

اول اینكه: مقام شفاعت كبری كه حق تعالی به خاتم انبیاء كرامت فرمود به سبب رضای شهادت حضرت سیدالشهداء است، چنانچه بعضی از اخبار به آن دال است. پس مراد آن كه: شفاعت آن جناب، از حسین است.

دوم اینكه: بقاء دین اسلام به سبب شهادت آن جناب است. یعنی بقاء شریعت تا روز قیامت به شهادت امام حسین [علیه السلام] است، چنان كه در اسرار شهادت امام حسین بیان شد، پس مراد اینكه بقاء شریعت پیغمبر، به واسطه ی شهادت امام حسین است.

سوم اینكه: بقاء نسل من به سبب حسین است. یعنی آن نسلی كه ائمه و خلفاء پیغمبرند - كه ائمه ی تسعة باشند - از سیدالشهداء است. و این رد بر اخبار عامیه ی كاذبه ی موضوعه است كه مهدی منتنظر از نسل امام حسن مجتبی است.

چهارم اینكه: اشاره به آن باشد كه حسین سبب وجود پیغمبر شد.به این معنی كه اگر ذبح عظیم در «فدیناه بذبح عظیم» نمی شد، پس اسماعیل مذبوح و برای او نسلی نمی ماند پس پیغمبر هم موجود نمی شد.

پنجم اینكه: این اشاره باشد به مقام طینت اصلیه ی نورانیه ی ملكوتیه؛ پس اصحاب كساء در آن مقام از نور واحد و طینت واحده باشند. پس همچنانكه صدق می كند كه حسین از پیغمبر است، صدق می كند كه پیغمبر هم از حسین است. [21] .

مؤلف گوید كه در مقام وجه ششم محتمل است و آن اثبات غایت محبت و مودت باشد در میان پیغمبر و حسین، زیرا كه در عرف و عادت در جائی كه محبت و الفت در


میان دو نفر به سر حد كمال باشد یكی از آنها به دیگری می گوید: فلان كس از من است و من از او هستم و امتیازی در میان ما نیست، و این وجه به حسب قواعد لفظیه در غایت وضوح است. و این فقیر در جلد دوم از كتاب «مشكلات العلوم» توجیه بسیار برای انحلال این اعضال [22] ذكر كرده ام. انحلال اعضال ارباب مقاتل ذكر فرمودند كه جناب شهادت مآب، در شب عاشورا اصحاب را اذن داد كه متفرق شوند. پس جمعی رفتند و به این عبارت فرمود: «فانطلقوا جمیعا لیس علیكم منی زمام.» [23] و در این جا موضع سؤالی است. بیانش این كه: جهاد با امام از اوجب واجبات بر انام است پس چگونه امام اباحه [24] می كند ترك جهاد را؟

جواب آن است كه جهاد بر ایشان واجب نبود زیرا كه دشمن از دو برابر بیشتر بودند؛ و شرط در وجوب جهاد نظر به نص قرآنی آن است كه دشمن بیش از دو برابر نباشد. لهذا آن جناب ایشان را رخصت رجوع داد. اگر گوئی كه جهاد؛ البته در این مقام راجح بود. سیما، در مقام محافظت نفس امام كه نفس پیغمبر بود و این رجحان كمتر از رجحان وجوبی نبوده. گوییم كه جدال در روز عاشورا مایه ی اناره ی نفس ناطقه بود به انوار ربانیه ی حقه ی حقیقیه. و سیر در عوالم ملكوتیه و نشأات لاهوتیه و تصفیه ی نفسانیه و مجاهدات باطنیه و تحصیل درجات قرب، و كشف و شهود در آن بود. و این نوع از تدین اجبار و اكراهی در آن نیست، بلكه به اختیار مكلف است و همین وجه یكی از محامل رفع منافات در میان آیات آمره ی به جهاد است با آیه ی (لا اكراه فی الدین) [25] ، چنانكه در مجلد اول از توشیخ التفسیر اشاره بدان نموده ام.



[1] بحار الانوار 287:44.

[2] كامل الزيارات:106.

[3] الأمالي للطوسي:162.

[4] كامل الزيارات:100.

[5] مأجور: مقبول، داراي اجر و پاداش نيك.

[6] اسرار الشهادة:56 و 57.

[7] بنگريد به: الملهوف:84.

[8] انجبار: درست و نيكو حال گرديدن، اصلاح گرديدن.

[9] تحاشي: انكاركردن، نپذيرفتن.

[10] معاضد: ياري كننده، ناصر.

[11] اسرار الشهادة:61.

[12] اسرار الشهادة:62.

[13] اسرار الشهادة:62.

[14] اسرار الشهادة:62.

[15] تطرق: عبور كردن از يكديگر در راه و مزاحم شدن، جدائي.

[16] هابط: پايين آينده.

[17] فطن: دانا و زيرك.

[18] اسرار الشهادة:62.

[19] اسرار الشهادة:94 و 95.

[20] كامل الزيارات : 52 و 53، الارشاد 127:2، بحار الانوار 271:43، مسند احمد 172:4، سنن ابن ماجه 51:1.

[21] اسرار الشهادة :115 و 116.

[22] اعضال: سخت و دشوار گرديدن كاري.

[23] مناقب ابن شهر آشوب 98:4، الارشاد 91:2.

[24] اباحه: جايز شمردن، رخصت، حلال كردن.

[25] بقره 256:2.